حمید رضا نصیری نژاد- مدتی است که در شهر تهران تلاشی برای ترغیب مردم به کار کردن آغاز شده است. یکی از بهترین طرح ها برای این کار، استفاده از عبارت «الکاسب حبیب الله» است. اما من تجربیاتی دارم که نشان می دهد همه کاسب ها هم حبیب خدا نیستند.
من از ۱۶ سالگی وارد بازار کار شدم و عمدتا در فضایی کار می کردم که به صاحبان آن «کاسب» می گفتند. بعدها هم در جامعه با این قشر که در خرده فروشی ها و مغازه های محلی فعالیت می کردند، برخورد داشتم.
گرچه در این بین افراد بسیار متشرع و خداترس را دیدم، اما عده ای را هم دیده ام که رسم کاسبی را به دروغ و درآمد به هر قیمتی آلوده اند. در مدتی که کمپین شهروند کوشا توسط شهرداری تهران اجرا شد و عبارت کاسب حبیب خداست به چند شکل نمایش داده شد، این خاطرات را با خودم مرور می کردم.
۱- سود بی ضابطه: سالها پیش در یک فروشگاه کوچک در مرکز شهر تهران کار می کردم. یادم هست که یک روز جوانی شهرستانی با یک گونی وارد مغازه شد و گفت که داخل آن «کلاه ورزشی» است. صاحب مغازه یکی از کلاه ها را گرفت و بعد از کلی بررسی کردن، قیمت آن را پرسید. جوان گفت که اگر همه کلاه ها را بخرید، قیمت هر کدام از آنها هزار تومان است.
صاحب مغازه هم همه آنها را یک جا خرید. بعد به جای پرداخت پول، تعدادی لباس و کفش به جوان داد و او از مغازه بیرون رفت. از من که شاگرد مغازه بودم، خواسته شد چند کلاه را داخل ویترین بگذارم و روی آن اتیکت بزنم «۵ هزار تومان»!
۲- نسخه اشتباه: از آنجا که مشکل پیدا کردن جای پارک در شهر تهران حاد شده و من مجبورم گاهی خودروی شخصی ام را در جای نامناسبی پارک کنم، شماره تماس خودم را روی یک کاغذ نوشته و آن را پشت شیشه ماشینم گذاشته ام. چند روز پیش موقع گوش دادن به یک آهنگ، متوجه شدم که از بلندگو صدای عجیبی می آید.
در مسیر، کنار یک فروشگاه تعمیر ضبط ماشین نگه داشتم و مشکل را مطرح کردم. آقای متخصص صندوق عقب را باز کرد و با نگاهی به بلندگو، گفت که این بلندگوها ایرانی است و خراب شده است.
گفتم من فقط دو ماه است از این سیستم استفاده می کنم و بعید است که اشکال از بلندگوها باشد. آقای متخصص پافشاری کرد که بلندگوها خراب شده و باید تعویض شوند. من هم که اعتمادی به این حرف نداشتم، سوار ماشینم شد و رفتم.
وقتی به خانه رسیدم، برای کنترل کردن مشکل، کاغذی که شماره تلفنم را رویش نوشته بودم از پشت شیشه برداشتم و صدای بلندگو را زیاد کردم. متوجه شدم که صدای ناهنجار تولید شده، به دلیل افتادن کاغذ روی بلندگو بود.
۳- جنس خراب: شب عید برای خانه یک آباژور کوچک خریدم. بعد از این که آن را به خانه آوردم، متوجه شدم روی پایه آن یک خط بزرگ سیاه رنگ وجود دارد. فردا آن را برای تعویض به فروشگاه بردم. فروشنده که معتقد بود من باید موقع خرید دقت می کردم، ابتدا از تعویض آباژور خودداری کرد. بعد که با اصرار من مواجه شد، گفت که تعویض آن ۲۰ روز بعد ممکن است. خواستم که پولم را پس بدهد. گفت که این کار با ۲۰ درصد کسر مبلغ ممکن است!
من که عصبی شده بودم، گفتم که این برخورد می تواند برایش گران تمام شود. به هر حال آقای فروشنده بعد از نیم ساعت جر و بحث، قبول کرد که فقط پایه آباژور را با یک پایه سالم تعویض کند. البته چون سازه آن به طور کلی باز و بسته شد، این آباژور دیگر برای ما آباژور نشد!